Ur-Media and Reality, Inc

Ur-Media and Reality, Inc

این مقاله در مجله بیت کوین ارائه شده است “مسئله انصراف”. برای اشتراک اکنون اینجا را کلیک کنید.


جزوه PDF این مقاله موجود است برای دانلود.

جهانی که شما در آن زندگی می کنید هرگز افسون نشده است. نفرین افسون زدگی، که به عنوان عصر عقل شناخته می شود، تنها به خلط امر مقدس و ناپسند دست یافت. یکی از جلوه های خاص این است که همه سرگرمی ها و رسانه های رایج ریشه در شمنیسم، آیین و پیشگویی دارند. این واقعیت که تئاتر از جادوگری سرچشمه گرفته است، اگرچه برای عموم مردم ناآشنا است، اما در دانشگاه ها به خوبی شناخته شده است. در فیلیس هارتنول تاریخچه مختصر تئاتر (1971): «منشا تئاتر به گذشته‌های دور باز می‌گردد، به آیین‌های مذهبی جوامع اولیه. در طول تاریخ بشر می توان آثاری از آوازها و رقص ها به افتخار یک خدا را یافت که توسط کشیشان و پرستندگانی که پوست حیوانات پوشیده بودند اجرا می کردند و تصویری از تولد، مرگ و رستاخیز او را به تصویر می کشند.

چیزی که کمتر شناخته شده است این است که تأثیر غیبت بر تئاتر و دیگر اشکال رسانه‌ها تا دوران مدرن هرگز از بین نرفت. از تئاتر تا فیلم، از عکاسی تا تلویزیون، نفوذ غیبی در تار و پود چشم انداز رسانه ای ما جاسازی شده است. ترکیب جادو و رسانه های جمعی را می توان به زمان جادوگر جنسی قرن نوزدهم، پاسکال بورلی راندولف (1825-1875) یا نویسنده و سیاستمدار بانفوذ ادوارد بولور-لیتون (1803-1873) که به همان اندازه سرگرم کننده بودند، جستجو کرد. همانطور که آنها استاد محرمانه بودند. غیبت همچنان در زیر سطح رسانه های جریان اصلی کمین می کند – نه از طریق نمادهای رمزگذاری شده، بلکه از طریق مهندسی ممتیک، یک جنبه غیرقابل تعریف قدرتمند و در عین حال برجسته از نظم روانی کیمیاگری، Reality, Inc.

احیای غیبی جنبشی بود که در اواسط قرن نوزدهم ظهور کرد و مشخصه آن علاقه مجدد به معنویت گرایی، نکرومانس و جادوی تشریفاتی بود. همچنین کانون دین مدرنیستی بود که به بیان خلاقانه و تجربه معنوی به اندازه پایبندی به متون مذهبی خاص ارزش قائل بود. تئوسوفی که توسط انجمن تئوسوفی رایج شد، نیروی مهمی در رواج سنت‌های هندو و بودایی در فرهنگ غربی بود. غیبت گرایان در این دوره بر این باور بودند که کار آنها به یک سنت دینی ماقبل باستان و فرافرهنگی مرتبط است که پیش از آن و پایه آموزه های ادیان کنونی است. آنها به دنبال احیای این سنت بودند تا به آگاهی معنوی یا عرفان بالاتری دست یابند، که فراتر از امر عقلانی و علمی است و به درک روابط اساسی که در بین سطوح مختلف واقعیت وجود دارد اشاره می کند. احیای مخفی جنبشی متنوع بود که با چهره‌های برجسته‌ای مانند کیت و مگی فاکس، الیفاس لوی، هلنا پترونا بلاواتسکی، کاترین تینگلی، رودولف و ماری اشتاینر، آلیستر کراولی و جرالد گاردنر مرتبط بود.

برخی از نمایشنامه نویسان، مانند دبلیو بی ییتس و آگوست استریندبرگ، هدفشان نفوذ عرفانی و باطنی در آثارشان بود. آنها اغلب نمادگرایی، مضامین اساطیری، و ارجاع به شیوه های غیبی را در نمایشنامه های خود گنجانده بودند و مرزهای بین طبیعی و ماوراء طبیعی را محو می کردند. این سنت زمانی به دنیای فیلم راه یافت که نویسندگانی مانند کنت آنجر، مایا درن، استن براخاژ و لوئیس بونوئل شروع به آزمایش نمادگرایی و خلق آثاری با الهام از اتمسفری کردند.

پیام لوسیفر این است که کلید شادی نافرمانی است. ایزیس (طبیعت) بیدار می شود. اوزیریس (مرگ) پاسخ می دهد. لیلیت (نابودگر) به محل قربانی صعود می کند. مجوس دایره را فعال می کند و لوسیفر – آورنده نور – می شکند.

– کنت انجر

روان‌درام و خلسه مخفی در آثار سینمایی کنت انجر، یکی از پیروان فداکار آموزه‌های کراولی، در هم تنیده شدند و شخصاً با موجوداتی مانند آنتون لاوی، تیموتی لیری، اردو تمپلی اورینتیس، کلیسای پروسه، و چارلز منسون در هم تنیده شدند – یک هذیان. القای سیل شخصیت های مشکوک ارتباط بین این افراد و سازمان های عجیب و غریب با جامعه اطلاعاتی آمریکا توسط محققان محترمی مانند دیو مک گوان به دقت شرح داده شده است.

فیلم های کوتاه خشم، مانند عقرب در حال ظهور (1963) افتتاح گنبد لذت (1966) و شیطان برمیخیزد (1981) به شدت از اعمال معنوی سنتی مانند جادوی تشریفاتی و تم آلیستر کراولی استفاده می کند. او همچنین به کارگردانی بسیاری از فیلم‌های انفیه شهرت داشت، و همانطور که برخی از محققان مطرح کرده‌اند، خشم ممکن است مسئول اولین قربانی عمومی انسانی باشد که در فیلم ثبت شد.

این نمایش فاجعه بار در کنسرت موسوم به “آخرالزمانی” Altamont Speedway در 6 دسامبر 1969 رخ داد (دقیقاً شش دهه پس از پایان ادعایی آقای کراولی در قوی ترین تداعی خود). در این گردهمایی ناگوار بود که افراد زیادی آسیب دیدند و یکی از حضار با مرگ نابهنگام خود به دست فرشتگان جهنم مواجه شد. این اجرای بدنام رولینگ استونز توسط بسیاری از افراد به عنوان نقطه پایانی عصر “صلح و عشق” نسل هیپی ها شناخته شده است.

جفری دیچ، مدیر موزه هنرهای معاصر لس آنجلس، گفته است: «اغراق نیست اگر بگوییم او مخترع سینمای مستقل است، او مخترع سینمای همجنس گرایان است، و دوست من دیوید لاشاپل می گوید که او مخترع است. از موزیک ویدیو». کارگردانان برجسته ای مانند مارتین اسکورسیزی، دیوید لینچ، گاس ون سنت و جان واترز او را به عنوان یک الهام بخش مهم تصدیق کرده اند. بدون شک آقای خشم یکی از تاثیرگذارترین فیلمسازان تاریخ سینماست، اما نام او نسبتاً مبهم باقی مانده است. این شرایط به موازات کراولی است که تئاتری‌اش مناسک الئوسیس اولین نمایشگاه عمومی آیین های بت پرستی در انگلستان در قرن ها بود و بدون شک تأثیری ماندگار بر جای گذاشته است. با این وجود، هیچ شاخه انفرادی از تحقیقات علمی اهمیت و تأثیر آنها را تشخیص نداده است.

کراولی، یک شخصیت بحث برانگیز، با مسائل شخصی متعددی مانند اعتیاد به هروئین و الکل، مشکلات مالی و ناتوانی جنسی مواجه شد که منجر به مرگ او در سال 1947 شد. سازمان Ordo Templi Orientis (OTO)، سازمانی که او با آن مرتبط بود، تقریباً سقوط کرد، اما در دهه 1960 تجدید حیاتی را تجربه کرد و در سال 1971 دوباره خود را تثبیت کرد. کراولی ادعا کرد که با نهاد Horus تماس گرفته است که منجر به نوشتن کتاب شد. لیبر ال، یا کتاب قانون. این کتاب پایان عصر اوزیریس و آغاز عصر هوروس را پیشگویی می کرد که با ظهور ابرمردان خودخواسته مشخص می شد. در کتابش خدایان ما اسپندکس می پوشندکریستوفر نولز مدعی است که پیشگویی کراولی بیشتر در فلسفه نیچه ریشه دارد تا الهیات مصری، و بسیاری از ایده های او از طریق کتاب های کمیک با حضور ابرقهرمانان به فرهنگ عامه راه یافتند. نولز استدلال می کند که قهرمانان کتاب های مصور مدرن ادامه ای از کهن الگوها و داستان های باستانی هستند که برای مخاطبان معاصر به روز شده اند. این کتاب تأثیر عارفان و غیبت‌شناسانی مانند کراولی را بر خلق این ابرقهرمانان، ردیابی ریشه‌های آنها و بررسی تأثیر ایده‌های معنوی و فلسفی بر رشد آنها بررسی می‌کند.

غیبت از هر بردار قابل تصوری به فرهنگ ما قاچاق شده است و مقدسات و حرمت ها را اشتباه می گیرد. سنت فراگیر اجرای شمنی خود را به انواع مختلفی از بیان وام داده است، اما هیچ کدام به اندازه آنچه در تار و پود تئاتر و سینمای قرن بیستم نقش بسته است، مهم نیست. از سال 1908 تا 1929، طراح و کارگردان تئاتر انگلیسی بسیار تأثیرگذار، آقای ادوارد گوردون کریگ، نشریه خود را منتشر کرد. ماسک، که در آن او دیدگاه خود را بیان کرد که بازیگر، به عنوان یک موجود روانی، باید از صحنه ریشه کن شود و جای خود را به “über-marionette” بدهد، که از نقش خود و بیرون از بدنش جدا می ماند. اساساً کریگ آرزو داشت تئاتر را به منشأ آیینی یا بهتر بگوییم کارکرد بدوی و غیبی آن بازگرداند. این ماریونت‌ها عروسک‌هایی با مجسمه‌سازی عالی بودند که تجسم آسمانی و ایده‌آل شخصیت بودند. او نوشت: «ابر-ماریونت» با زندگی رقابت نخواهد کرد، بلکه فراتر از آن خواهد رفت. ایده آل آن گوشت و خون نیست، بلکه بدن در خلسه خواهد بود – هدف آن این است که در حالی که یک روح زنده را بازدم می کند، لباس زیبایی شبیه مرگ بپوشاند. کارگردان مشهور انگلیسی پیتر بروک، از شاگردان استاد باطنی جورج ایوانوویچ گورجیف (1866-1949)، تأثیر کریگ را در سراسر جهان، «در هر تئاتری با هر ادعایی برای کار جدی» توصیف می‌کند و بر ارزش آینده‌نگر کار او تأکید می‌کند. در سال 1988 گفت: “امروز… تهیه کنندگان و کارگردانان فقط به ایده های او می رسند”. به نحوی خاص، ایجاد اخیراً رقبای دیجیتالی برای بازیگران می‌تواند به‌عنوان تحقق تحریف شده دیدگاه او تعبیر شود.

از طریق مشارکت کریگ و دبلیو بی ییتس، اجرای شمنی راه خود را به اعماق فرهنگ ما باز کرد. اگرچه گوردون کریگ اساساً یک عارف بود، اما شواهد ملموس اندکی وجود دارد که نشان دهد او به یک راسته رسمی جادوگران تعلق داشت. با این حال، همه نشانه هایی وجود دارد که نشان می دهد او از چنین چیزهایی برتر بود. به عنوان یک تصویر، او نه تنها ناشر، ویراستار، تصویرگر و طراح آن بود ماسک، اما بر اساس برخی گزارش ها، نویسنده – با 65 نام مستعار – بیشتر محتوای آن، از جمله “مکاتبات خارجی” و “نامه به سردبیر”. او استخدام کرد ماسک به عنوان بالماسکه خودش برای ایجاد این توهم که کل جامعه ای از مردم از ایده های او دفاع می کنند. این نوع از یک مرد فرهنگ کمپ به طور اریب توسط محققان تئاتر به عنوان یک “نمایش” گزارش شده است.

علاوه بر این، کریگ عملاً توسط اعضای واقعی هرمتیک Order of Golden Dawn و دیگر منحرفان، از آقای WB Yeats گرفته تا تصویرگر عرشه تاروت Rider-Waite، خانم Pamela Colman-Smith، محاصره شده بود، و حتی برای مراسم ییتز صفحه نمایش می داد. تولیدات تئاتر در تئاتر بدنام ابی – جایی که کراولی او را روی صحنه برد آداب الئوسیs – مشخص کردن لحظه مهمی در تاریخ غیبت و اجرای تئاتر.

ادوارد به خالق «روش»، آقای کنستانتین استانیسلاوسکی، توسط جانشین او، «اولین رقصنده مدرن» و دوست صمیمی کرولی، خانم ایزدورا دانکن، معرفی شد. کریگ از دانکن به نام دیر بئاتریس (1906-1913) صاحب فرزندی شد که در سن هفت سالگی غرق شد. (هر سه فرزند نامشروع دانکن قبل از رسیدن به بزرگسالی با مرگ خود مواجه شدند.) دانکن بخش مهمی از احیای غیبی و بازسازی مدرنیستی نمایش آیینی بود که توسط کرولی، ییتس، تئوسوفیست های مختلف و نئوپگان ها دنبال می شد. مدرنیسم، در ریشه های خود، احیای باستانی، یا بهتر است بگوییم، تجدید حیات اشکال کهن الگویی باستانی برای اهداف معاصر بود. سنت تئاتر مدرنیستی مخالف حضور طبیعی بازیگر بود و هدفش این بود که سبک اجرای آنها را «مکانیزه» کند تا بازیگر را به گلم خدایان تبدیل کند.

این هدف با احیاگران اسرار یونانی در هنر و تئاتر که مجذوب ماشین سازی و نمایش عروسکی بودند همسو است. چهره های برجسته تئاتر مدرنیستی، مانند ادوارد گوردون کریگ، دبلیو بی یتس، وسوولود امیلیویچ میرهولد، برتولت برشت و ساموئل بکت، همگی این رویکرد ضد زندگی و ضدطبیعی را پذیرفتند. ضد طبیعت گرایی مدرن در تئاتر را می توان به نمادگرایی قرن نوزدهم ردیابی کرد، جایی که عروسک خیمه شب بازی بر بازیگران تبلیغ می شد و بازیگران تشویق به تقلید از خیمه شب بازی ها می شدند. مدرنیسم با گسست، ناقصی و ناپیوستگی مشخص می شود که می تواند به عنوان بازتابی از ضربه و نیاز به کاتارسیس درمانی پس از یک رویداد فاجعه آمیز، مشابه نقش دلقک-شمن در آیین های باستانی دیده شود.

پس از ملاقات کریگ و استانیسلاوسکی در سال 1908 در مسکو، آنها سال ها به مکاتبه ادامه دادند. نامه‌های آن‌ها بحث‌هایی را درباره نظریه‌ها و ایده‌هایشان در مورد تئاتر نشان می‌دهد، با مفاهیم کریگ از «über-marionette» و رویکرد نمادین به طراحی و صحنه‌پردازی که علاقه استانیسلاوسکی را برانگیخته است. مواجهه او با ایده های کریگ به علاقه او به کاوش در عناصر انتزاعی و نمادین در تئاتر کمک کرد. این را می توان در برخی از کارهای بعدی استانیسلاوسکی مشاهده کرد، جایی که او تلاش کرد رئالیسم روانشناختی را با رویکرد نمادین تر به صحنه پردازی و طراحی ترکیب کند.

اینکه کریگ تأثیری بر استانیسلاوسکی داشته است بحث برانگیز نیست، با این حال، درک نادرستی در مورد عمق این تأثیر وجود دارد که با ادامه بحث «رئالیسم روان‌شناختی» و «اصالت عاطفی» که از طریق «روش» او جستجو می‌شود، تأکید می‌شود. استانیسلاوسکی از ایده های معاصر در مورد روانشناسی برای قاچاق در فرآیندهای غیبی استفاده می کرد، همانطور که می گوید: “هدف اساسی هنر ما این است که ایجاد این زندگی درونی روح انسانی و بیان آن…